«نامش به صداقت آسمان میماند ...»
امشب غریب آباد دل سیهپوش عزای توست.
امشب بر گلوی آسمان بغضی سخت بر جای مانده
امشب ابرها صیحه میزنند، زمین بر خود میلرزد و
ضجه هایی غریب بنیان مدینه را از هم میپاشد.
مدینه در تب غم میسوزد، آه سردی بر چهره شهر نقش بسته است
مردی از کنخ خانهای ساده چشم از جهان فرو میبندد.
گویی امواج خروشان علم در ساحل ابدیت آرمیده است
گویی عشق با تمام وسعتش در دل خاک جای گرفته است.
همه جا سخن از اوست، نامش به صداقت آسمان میماند
مدینه روزهای با او بودن را خوب به یاد دارد، لطافت روحش
مدینه را بهشتی میکرد، و سوز مناجاتش به خاک بها میداد.
کرسی درسش اندیشهها را بارور، عقلها را متحیر و
دلها را مبهوت میکرد.او از سلاله لو کشف الغطا است.
میدانی از چه کسی میگویم و در ماتم که میسوزم، هم او که
نامش بر سر در ابواب جنت نوشته شده است.
مردی که به نور او بهشت را آفریدند آسمان برای او میبارد
و زمین برای او میبالد و گلها برای او میخندند.
نامش جعفر است و لقبش صادق، که به صدقش ملائک گواه بودند.
او کوثری بود که هر که از زلال حکمتش نرسید حکیم شد و
هر که بر کرانه عرفاتش قدم نهاد، مجنون شد
خطیبان، به بیان او خطبه خوان شدند؛
هم او که به فرداها روشنی داد، و انسانها را از جهل رهانید
امشب در سکوت شب، بر صادق آل محمد صلی الله علیه وآله وسلم میگریم
و بر غربت او اشک میریزم.
امشب تا سپیده دمان، هق هق گریه ام و فریادم
را با پیک اشک و عشق به بقیع خواهم رساند.
آیه های انتظار